نماز
مدتهاست وقت نماز، دخترک به هر زحمتی که شده ، صندلی قرمز را به کابینت می چسباند و خودش را به سینک می رساند و وضو می گیرد، به رسم ِ خودش: دستها را می شوید و صورت را و بعد پایین صندلی که رسید همزمان مسح دو پا را می کشد. و به نماز می ایستد، باز هم به سبکِ خودش! گاهی یک رکعتی، گاهی دو رکعتی! نه بیشتر.... و بدون رکوع ولی با سجده هایی طولانی و ذکرهای زیر لبی که الله اکبر هم دارند. بی حد و مرزِ رو به قبله ایستادن! گاهی قرآن هم می خواند، این بار اما با صدای بلند ! و تسبیح می گرداند، باز هم زیرِ لب.... و همزمان حواسش به همه چیز هست ، همه آنچه در اطرافش اتفاق می افتد و حتی خواهد افتاد! و... یکباره، کوچکترین چیزی که حواسش را جلب کرد ، جانمازش را جم...