ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

نخستین گامهای استقلال طنین

دختر عزیزم، طنین این روزها، اولین گامهای استوار استقلالت را قدم قدم بر می داری. جمعه 1399/07/04 اولین روز جشن بزرگ شدنت را رقم زدیم تا به دور از هیاهوی شیرخوارگی به خود ببالی. وامیدوارم در این راه پر تلاطم ، ثابت قدم بمانیم. دوستت دارم ، فرشته کوچولوی من. فدای شیرین زبانی هات: - من دیگه بزر (بزرگ) شدم م م نه بخورم.
9 مهر 1399

ثمین تایپیست!!

847پ ثمین: مامان اجازه هست تایپ کنم؟/پو  من: بیا مامان جونم خ45ت/ذدئ+- ئودذزرزطظ3.0÷سثصث÷ص33333333333333 دووووووووووووووووووو چک مورخ : 94/08/03 5 روز مانده به 39 ماهگی؛ در حالیکه من سراپا غرق استرس درسم و شبها 3 تا 6 مشغول مطالعه!!!!!!! اونوقت باید حالا با ثمین بشینم تا سرگرمش کنم!!
3 آبان 1394

مهرماه 94

دختر گلم این روزها اینقدر زیبا با کلمات بازی می کنی که من جا می مانم به شرح کامل تعریف هایی که می کنی برسم. مثلا: - مامان! بابایی کی برام  ماشین شارژی می خره اینشالا...... - بابا ، شما نمیخای بری سربازی!!!!1 - 
3 آبان 1394

جالب انگیز 37

ثمین عزیزم، سلام تعداد شیرین کاریهایت آنقدر زیاد شده که نگو ونپرس. و البته حرفهات که گاهی ما رو انگشت به دهن میذاره. خدارو شکر، خیلی خجالتی نیستی و نظرت رو به جمع میگی و حتی تو مباحث بزرگتراهم شرکت میکنی!  در حال حاضر تنها مشکلمون با تو نق زدنت هست که تا وقتی یا چیزی بر وفق مرادت نباشه ادامه داره. تقریبا هر نوع گل سر،گیره، کش مو یا تلی که دیدی میخای بخری و چون موهات کوتاهه توجیهت اینه که خوب دستم میگیرم! _ شبها خیلی دوست داری خونه پدرجون به قول خودت بودونی! اخیرا بابایی که از سر کار و دو ساعت زودتر از من  میاد دنبالت میگی:  «بابایی، شما برو بخواب. من اینجا میمونم با مامان میام. برو بخواب ، خدافظ برو دیگه، من خواب...
7 شهريور 1394

جالب انگیز ماه35

_ برای بابایی که تولد گرفتیم، همون موقع به بابایی گفتی: برای تولد من اسکلت بخرید!!  ما مات و مبهوت که اسکلت چیه؟ _ اینا بود تو پارک، بچه ها باهاش تند راه می رفتندا!!! «منظورت اسکیت بود!»   _ماه رمضون، با مامانجون میرفتی جزء خوانی و چون کوچکترین عضو گروه بودی ،هر روز بلندگو در اختیارت قرار میگرفت تا حرفی بزنی.حالا فرستادن صلوات با عجل فرجهم گرفته تا شعر الاکلنگ و تیشه یا تولدت مبارک و ... یه روز هم گفته بودی مامانم رفته. سرکار تا پول در آره بتونه برای من اسکلت بخره!!!! حالا جالب اینجاست که هیچکس نتونسته مفهوم اسکلت رو درک کنه، مفاهیم درک شده: اسکنر، اسنک، استرس، اسنوکر،ایستک!!!!!!!!_  اینا رو مامانجون با ق...
1 مرداد 1394