ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

جالب انگیز30

در حال خیابون گردی با ماشین: _ آقای پدر: خوب،حالا کجا بریم؟ _ ثمین: اول پارک، بعد شهربازي!!! *** در ماشین: _ آقای پدر: من آب هویج میخورم، شما؟ _ ثمین: ذرت!!! من گشنمه ذرت بخورم. بعد از خرید ذرت برای من و ثمین: ثمین: مامان، ذرتت رو بده بخورم. دلم درد نکنه، گشنمه «توضیحا: سیاستت تو حلقم!!!!» **** نیمه شب در تاریکی وقتی که بیخوابی میزنه به سر ثمین: ثمین: مامان آب میخام. بهش آب میدم. ثمین: گشنمه!نون پنیر گردو میخام من: وا...! حالا نصفه شب گردو بشکنم؟ _ خوب نون و پنیر خالی! برایش می آورم،فقط یه لقمه میخوره و شروع به تعریف کردن می کند.میگم وقته خوابه باید بخوابیم. _ دستشویی دارم! میریم و بر میگردیم...
13 بهمن 1393

یک قدم خوشحالی

بعد از جریانات ناراحت کننده دندان ، یک سفر می توانست خلاء های ذهنی ما رو پر کنه.  این شد که زدیم به راه! انشااله با دست پر بر می گردیم.
7 بهمن 1393

خدا جون،شکرت!

هر چه سعی کردم،عنوان بهتری به ذهنم نرسید. واقعا چه چیز بهتر و والاتر از اینکه بعد از یک هفته سخت وطاقت فرسا،بتونی یه نفس راحت بکشی. همه چیز از بیهوشی ثمین شروع شد و... بعد از سه روز باوجود خوردن آنتی بیوتیک و مسکن، همه چیز دست به دست داده بود تا خواب و آرامش و سلامتی رو از دخترکم و ما  دور کنه! از روز سوم شروع دردها از 12 ساعت به6  و بعد حتی به 3 ساعت هم رسید،تا حدی که شربت ایبوپروفن بچه ام  تمام شد!  جدای از اینکه از روز پنجم، لپش ورم کرد و این تورم بدتر وبدتر شد. پزشک معالجش تماسهایم را بی جواب گذاشت، متخصص دندانپزشکی احساس عجز کرد و گفت نمیداند دکترش چه کارهایی انجام داده و باید صبر کنیم  و در صورت بدت...
7 بهمن 1393

میم مثل ترمیم!

3 دندان جلویی ثمین  به همراه دو آسیاب فوقانی ، شنبه 20/10/93 تحت بیهوشی عمومی در کلینیک روزبه  ترمیم شد. لحظات سختی را پشت سر گذاشته ایم . و لحظات سختی پیش رو داریم. التماس دعا
23 دی 1393

بیست ونه ماهگی

دختر گلم روزها یکی یکی وبه سرعت برق وباد سپری می شوند ومن فرصت  نمی کنم از شیرین کاری ها و اخیرا شیرین زبونی هایت بنویسم، با این همه تمام سعی خودم را میکنم که از لحظات با تو بودن بیشترین استفاد را ببرم. البته این ماه دشواری ها و سختی های خاص خودش را داشت : خصوصا 25/9/93 که ناچار شدیم در مطب دکتر جوادی نژاد ، دندان پیش تو را که دو روز قبل شکسته بود بکشیم. عباس هم در این ماه آپاندیسیتش را عمل کرد. خلاصه ماه سختی پشت سر گذاشتیم. اما جذابیت های دلنشین تو: 1-  آقای پدر:"ثمین جان! گوشی من رو از روی اپن بده" ثمین: "دستام کثیفه!!!" من: "بیا مامان دستات رو بشورم!" ثمین:"خوب خیس میشه!!!!" برداشت آزاد : یعنی بابای من خود...
13 دی 1393

د... مثل دندان!!...

د مثل دندان د مثل درد ....!!!   دخترکم دخترک معصومم از این به بعد قاب لبخندهای بهشتیت خالی از دندان است و لب خنده هایم که به نگاهت گره می خورد ؛ بغضی را در انحنای هزارتوی قلبم می فشارد که شاید تا 6 سال دیگر نشکند !(سعی می کنم)   دلم می گیرد ، قلبم می لرزد و نمی دانم چطور لبخندهای لب پریده ات را توان تحمل خواهم داشت. جدای از اینکه آرزوی گاز زدن به سیب را بی سبب به روزهای دبستان می سپری. جدای از اینکه لب به غذا و آب نمی زنی . جدای از اینکه درد می کشی و تحمل می کنی و تحمل می کنی! چه سخت می گذرد این روزهای نفرین شده.   در یک اتفاق ساده اما سخت، دندان پیشین ثمین کاملا شکست و ناچاریم آن را ب...
3 دی 1393

جالب انگیز ماه،28

_ به ثمین میگم سعی کن کفشت رو در بیاری، میگه: « در نه بیاد!» _میگم علی امروز میاد خونه مامان جون! میگه:« نه بیاد!» _شب موقع خواب،میگم من نی نی میشم،تو مامانم باش، قبول میکنه. بهش میگم: مامان!اب میخام، دستش رو میذاره روی چشمش،میگه:« من خوابم!!!» _ صبح خانوم رو با هزار ترفند درحالیکه خوابه لای پتو میپیچیم، میخایم از در بریم بیرون، سرش رو از پتو میاره یرون، میگه :« میخام ببینم!!» _ صبح زود تو ماشین خوابوندمش، رفتم در پارکینگ رو ببندم و برگردم، میبینم ضبط ماشین روسنه، خاموشش می کنم، پا میشه میشینه، آهنگ میذاره ، میگه«ناناییی!!!!!!»
14 آذر 1393

ماهگرد بیست ونهم

دخترکم این روزها که بیست ونه ماهگی ات را سپری میکنی، دلم سی هزار بار برای پرسه زدن در هوای چشمانت پر می کشد. قلبم اکنده از مهری است که در مهرت گره خورده و از دل به خنکای اذر بسته ،تا زمستانی سراسر گرمی ونشاط را رقم بزند. اکنون که نفسهای خواب تو را می شمرم،زندگی را در سرپنجه ی چشمان بسته ات لمس می کنم،جایی درست در پیچش موهای خرمایی ات. چشمهایم که به نگاهت خیره می افتد،دلم به تکاپو می اندیشد که تو کجای بخشش لم یزلی به من جا داشته ای، ولیاقت من تا کجاست؟ دخترکم تمام هستی من،درحضور چون تویی خلاصه شده، در نگاه های بی دریغ مهربانت، درلحظه های ناب فریاد براوردنت  ، در واژه های سرشار ازلطفت! دوستت دارم،زندگی ام. بیست ونه ماهگی ا...
14 آذر 1393