ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

نامه ای به دخترم

ثمین عزیز! دختر مهر و ماه ، فرزند آب و آیینه!  امروز که هشتمین ماه از زندگیت را در کنارم به سر میکنی، از برکت وجود نازنینت به خود می بالم و باری دیگر سر بر آستان پروردگار فرشتگان ناز می سایم  که تو را به من هدیه کرد. چه لحظات شادی که در کنار هم تجربه کرده ایم و چه دلتنگی ها و بی قراری ها که با لبخندی از جانبت، از یاد برده ایم.   دخترم! زیباترین لبخند خدا! بدان همیشه و هرکجا، بی آنکه بدانی، دانسته یا ندانسته به یادت هستم و خواهم بود و هر آن از خدای منان ثانیه های شادی را برایت آرزومندم. از صمیمم قلب دوستت دارم و می ستایمت.
8 اسفند 1391

ماهگرد هشتم

نازنازی مامان امروز هشت ماهش تموم میشه و میره تو نه ماه. حتما خودش نمیدونست چون دیشب درست و حسابی نخوابید و همش خواب بد میدید و تو خواب گریه و ناله میکرد. قربون خواب دیدنش برم و غلت زدنش تو خواب هر وقت بدخواب میشه که نمیذاره مامانی هم سرجاش بخوابه، چون ناناز خانوم گردی گردی تاب میخوره برا همین هم باید همراه اون رو تختخوابت بچرخی تا جات رو تخت بشه!!!!        
8 اسفند 1391

توانایی های گلم

ثمین خانوم خوشگل الان که هفت ماه و بیست و هفت روزشه کارای زیادی بلده، از دست زدن وقت پخش آهنگهای شاد گرفته تا خوردن شست پاش وقتی خوابیده و دستش اسباب بازیدیگه ای نیست؛ تا نانای نای کردن و بای بای کردن و بوس کردن به سبک خودش و وارونه افتادن و بعضی وقتا زور گفتن تا بغلش کنیم و ...   ولی ریتم زمانی کارای اولیش به شرح زیره: ٤٠ روزگی: آقو آقو کردن (به شدت) ٢ ماهگی: زدن با دست (خصوصا موقعی که شیر میخاست) ٤ماه و ١٥روزگی: گردن گرفتن کامل ٥ ماهگی: جیغ زدن ٥ماه و ٢٠روزگی: وارونه افتادن- لک لک زدن - گرفت پا با دست ٦ ماهگی: نشستن روی زمین(که البته دور و برش بالش هم میذاشتم) ٧ماه و ١٥ روزگی: گفتن با- بو- دا- علی (فقط وقتی خودش تمای...
7 اسفند 1391

هفت ماه اول زندگی

همه چیز خیلی زودتر از آنکه فکرش رو بکنی میگذره و خاطره میشه. تلخ یا شیرین آنقدر سریع میگذره که بعضی وقتا اصلا یادت میره چه دورانی داشتی.   بزرگ شدن ثمین هم تا حالا همینطور بوده. چهارماه اول کم خوابی دخترنازم نگرانمون کرده بود، و اینکه شب که میشد از حوالی ساعت نه تا یک و دو نصفه شب گریه و زاری و .... هیچ کاری هماز دست ما بر نمیومد، جز اینکه بغلش کنیم و راه بریم، یکی دو ساعتی هم با ماشین تو خیابون بگردیم و  ... دوباره تا فردا!!!! روز از نو روزی از نو!   دکترا میگفتن طبیعیه و ثمین دل درد(کولیت نوزادی) داره ولی متاسفانه داروها هیچ اثری نداشتن و ما باید تا بزرگ شدن ثمین صبر میکردیم. در تمام این مدت ثمین خانوم  یا ب...
30 بهمن 1391

شروع به کار وبلاگ

امروز دوشنبه 30/11/91 که به یاری خدا این وبلاگ رو ایجاد کردم، ثمین جون هفت ماه و بیست و یک روز داره. دلم میخاد حداقل هر هفته بتونم یه پست جدید بذارم. ثمین، دخمل نازنینم، خیلی ماهه و با شیرین کاریهاش حسابی من و بابایی رو سرگرم می کنه. می شینه، می خنده، سلام میکنه، دست میده، دست میزنه، آواز میخونه ،وارونه میافته، بعضی وقتا هم غر میزنه و میخاد بغل شه. پیش بابایی هم که میره همش میگه باهام بازی کن.بعداز بغل شدن خودشو محکم میگیره و رو پاهاش می ایسته که مبادا بذاریمش زمین بشینه، تا دلتون بخاد اسباب بازی داره ولی براش تکراری شدن و عاشق چیزای جدیده؛ خصوصا موبایل و کتترل تلویزیون و اخیرا قابلمه! صبح تا شب  به زور اگه نیم ساع...
30 بهمن 1391