ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

اولین آب بازی

عزیزی شلام   عزیز دلم ، نفس مامان،  کوچولوتر که بودی حموم رو خیلی دوست داشتی و تو حموم اصلا نق نمی زدی ولی تازگیا وقتی میریم حموم اصلا از بغل پایین نمی آی و همه اش از ترس گریه می کنی و هی می ترسی و وول میخوری.   چون دلیل این ترست رو نمیدونم ، تصمیم گرفتم خودم با شوخی و خنده و حتی گذاشتن ساعتها وقت، تو رو به حموم علاقه مند کنم. برای همین هم جمعه وان  خرسی تو بردیم خونه مامان جون تا اونجا ببرمت حموم. وبالاخره.......... برای اولین بار دونفری رفتیم آب بازی.(دقیقا در نه و نیم ماهگیت)   ولی تو کلا با وان و آب و جدا شدن از بغل من مشکل داشتی و هی از آب می ترسیدی.   منم با خیال راحت تو رو بغل کردم ، ب...
26 فروردين 1392

پیش بینی شغل آتی

ثمین جونم به ذهنم رسید اگه قراربود  شاغل باشی چه شغلی رو انتخاب میکنی؟؟! به نظر من.... از آشپزی که خیلی خوشت میاد.(چون عاشق قاشق و قابلمه و کاسه و ملاقه ای.....!!!)   احتمالا مربی مهدکودک یا متخصص اطفال ـ با طرز فکرحریصانه مامان! ـ  یا هر شغلی که در ارتباط مستقیم با بچه هاست. (چون در رفتارت با بچه ها ثابت کردی که از ته دل دوستشان داری! – به استثنای موضوع عروسک و اسباب بازی که ترجیح میدی اونها چیزی نداشته باشند و همه عروسکها پیش تو باشند!)   مهندس برق چطوره! (در کل در کنجکاوی در وسایل برقی از جاروبرقی گرفته تا ماشین لباسشویی و ... یه جورایی استادی و هیچوقت از بررسی اونها حوصله ات سر نمیره!) ...
23 فروردين 1392

رفتارهای اجتماعی

  دیروز که توی اینترنت وضعیت کودکان در هفته سوم ماه دهم  رو خوندم  نوشته بود که بچه ها در این سن کاملا شخصیت اصلی خود را بروز می دهند. یعنی اجتماعی بودن یا خجالتی بودن. خوش اخلاق یا بد اخلاق بودن و ... برام خیلی جالب بود. حالا مشخصات شخصیت تو از دید من و بابایی : با قرارگرفتن در یک محیط جدید بدون گریه و زاری(به شرطی که خوابت نیاد) به کشف محیط پیرامونت می پردازی و از چیزها و چهره های جدید استقبال می کنی.   اولش پیش غریبه ها و چهره های نا آشنا نمی روی . در حضور اونها برای من و بابایی هم یک لبخند خشک و خالی نمی زنی  ولی بچه ها رو فوق العاده دوست داری و از همون اول با اونها صمیمی میشوی! کمی که گذشت و به جو آش...
23 فروردين 1392

ثمین تایپیست

ز   بددررررررررررررررررررررررررررررردررررررررررررررررررررئر ئ  ئئلللللل.رررررططرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررززززغف     فرشته کوچولوی مامان تعجب نکن! این شاهکار هنری اثر جنابعالیه !  دیروز عصر وقتی بغل مامان بودی تا عکسای سیزده بدر رو با سیستم ببینیم  به علت علاقه وافر شما به تایپ و کیبورد مامان ریش و قیچی رو سپرد دستت(منظور همان کیبورد است!) شما هم نامردی نکردی و با شدت هرچه تمام تر کلی درد دل کردی که اگه کسی تایپ کردنت رو میدید دیگه نیازی نداشت متن تایپ شدت رو ترجمه کنه (از بس که با قدرت و اشتیاق و برخی وقتا عصبانیت دکمه ها رو فشار میدادی) آخی!!!!!! الهی...
21 فروردين 1392

دامنه واژه ها

دختر عزیزم خانوم خانومای خوش زبون جنابعالی با کلی عشق و علاقه به آهنگهای شاد - شاد باشه خارجی و داخلی نداره -(هر چند عاشق بری باخ و ناری ناری هستی) از دیروز تا حالا تا موبایل رو می بینی میگی: نانای .....   البته اسم موبایل قبلا ب ب (با کسره) بود.چون من عکسایی که از تو گرفته بودم رو بهت نشون میدادم و تو کلی از دیدن نی نی توی اون به وجد میومدی.   رو صندلی ماشین جدیدت هم که میشینی تا من از خونه ببرمت خونه مامانجون یا به عکس همش منتظری تا برات آهنگ بذارم و کیف کنی. خدا رانندگی در کنار تو رو به خیر بگذرونه که با دست زدن و رقصیدن  حسابی حواس منو پرت میکنی!!!!(سه روزه بابایی برات صندلی ماشین خریده و من و تو دیگه صبح ها تنهایی میریم خونه...
21 فروردين 1392

این روزها

سلام خوشگل مامانی خیلی وقته نشده درست و حسابی به وبلاگت سر بزنم آخه این روزا تو دانشگاه حسابی درگیر کارهای تراز آخر سالم. حتی دیرووز و امروز مجبور شدم تا ساعت 5 عصر سرکار باشم. البته من 2 تا 3 آمدم خونه تا تو رو ببینم و بهت شیر بدم .بعد هول هولی از خونه مامانجون آوردمت خونه خودمون و چون تو عادت داری تو اتاق خواب بخوابی اونجا خوابت کردم. عزیز دلم بعد از نه ماه تو هنوز نمی دونی وقتی آدم گیج خوابه باید بخوابه دیگه!!!!!!!!!   دیروز خسته بودی و دقیقا از وقتی رفتم تا 5 خوابیدی که البته برای خودش رکوردی بود بی سابقه(دو ساعت خوابیدن!!!!!!) ولی امروز وقتی از سرکار اومدم دیدم بغل بابایی پشت در منتظرم بودی . همین من رفته بودم...
21 فروردين 1392

اولین جوانه های دندون

  ثمین جونم بالاخره بعد از ماهها انتظار و روزهای مدید آبریزش بینی و سرفه و آه و ناله توی خواب،  دو تا دندون کوچولوی پیش پایینی ات، جوانه زد!   دقیقا در هشت ماه و 14 روزگی؛ البته فقط به صورت یه خط افقی شکاف برداشته توی لثه ات، که وقتی دستم رو میدهم گاز بگیری تیزی دو تا دندونت رو حس می کنم.     آخییییی.... تازگی ها زیاد علاقه ای به نیش کشیدن و گاز گرفتن نشون نمیدی، فکر کنم فهمیدی من و بابایی چقدر دلمون میخاد دندونات رو ببینیم یا تیزیشون رو حس کنیم. ولی عیبی نداره.   تازه ما دیروز با هم رفتیم خرید و کلی گشتیم تا تونستیم یه عروسک پارچه ای استاندارد و خوشگل برات بخریم. وای که تو چقدر خوشحال شدی و ...
21 فروردين 1392

دوستت دارم

دختر گلم این روزها، هر لحظه بیشتر از پیش عاشقت میشوم، تو همه زندگی و امید و عشق منی.... چیزی که در واژه ها نمی گنجد و به سطرها نمی نشیند. بدان که همه وقت، هر آن، هر کجا که باشم؛ دوستت دارم و به تو می اندیشم.   من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم   نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از   دل س نگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما تو را ...
20 فروردين 1392