ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

جالب انگیز 37

ثمین عزیزم، سلام تعداد شیرین کاریهایت آنقدر زیاد شده که نگو ونپرس. و البته حرفهات که گاهی ما رو انگشت به دهن میذاره. خدارو شکر، خیلی خجالتی نیستی و نظرت رو به جمع میگی و حتی تو مباحث بزرگتراهم شرکت میکنی!  در حال حاضر تنها مشکلمون با تو نق زدنت هست که تا وقتی یا چیزی بر وفق مرادت نباشه ادامه داره. تقریبا هر نوع گل سر،گیره، کش مو یا تلی که دیدی میخای بخری و چون موهات کوتاهه توجیهت اینه که خوب دستم میگیرم! _ شبها خیلی دوست داری خونه پدرجون به قول خودت بودونی! اخیرا بابایی که از سر کار و دو ساعت زودتر از من  میاد دنبالت میگی:  «بابایی، شما برو بخواب. من اینجا میمونم با مامان میام. برو بخواب ، خدافظ برو دیگه، من خواب...
7 شهريور 1394

جالب انگیز ماه35

_ برای بابایی که تولد گرفتیم، همون موقع به بابایی گفتی: برای تولد من اسکلت بخرید!!  ما مات و مبهوت که اسکلت چیه؟ _ اینا بود تو پارک، بچه ها باهاش تند راه می رفتندا!!! «منظورت اسکیت بود!»   _ماه رمضون، با مامانجون میرفتی جزء خوانی و چون کوچکترین عضو گروه بودی ،هر روز بلندگو در اختیارت قرار میگرفت تا حرفی بزنی.حالا فرستادن صلوات با عجل فرجهم گرفته تا شعر الاکلنگ و تیشه یا تولدت مبارک و ... یه روز هم گفته بودی مامانم رفته. سرکار تا پول در آره بتونه برای من اسکلت بخره!!!! حالا جالب اینجاست که هیچکس نتونسته مفهوم اسکلت رو درک کنه، مفاهیم درک شده: اسکنر، اسنک، استرس، اسنوکر،ایستک!!!!!!!!_  اینا رو مامانجون با ق...
1 مرداد 1394

ماهگرد 34

دختر نازنینم آنقدر گذر زمان سریع شده که تا چشم به هم میزنم ماهگردت از راه رسیده، و حالا... فقط دو ماه دیکه تا سه سالگی تو باقی مونده، سه سالگی دخترک معصوم و پاک من. چقدر تو رویاهایم با دختر سه ساله ام بازی می کردم و خدایا شکرت که چنین رویایی به حقیقت پیوست. از احساس قشنگ مادر بودن که بگذریم، دختر داشتن حس دوست  داشتنی و شیرینیه که فقط تجربه کردنی است. خداجون، باز هم ممنون که تجربه این حس قشنگ را به من عطا کردی. اما تقدیم به تو دختر عزیزم: آغوشم همواره باز ،تا موج بازوانت را خیره به احساساتم در برگیرد. چشمانم همیشه منتظر تا به نگاهت که گره خورد، زندگی را جذاب کند.  دستانم، نظاره گر گرمی دستانت است تا وجودش دلگرمی راه پ...
10 ارديبهشت 1394

لغت نامه 31ماهگی

ثمین جون تقریبا همه کلمات و جملات را به سبک خودت ادا میکنی و جالبه که به فعل «کن» هم خیلی علاقه داری! مثلا: در رو بسته کن! عمه منصوره کجاست؟ بهش زنگ کن! بادمجونو پوست کن، من بری کنم!!! ... همینطور، از نه در اول فعلا استفاده می کنی، عجیب! مثلا: نه میخام، به جای نمیخام. نه میشه، به جای نمیشه، ... در حال حاضر، غذای مورد علاقه ات کتلت و آبدوشته_ البته فقط آبش_ قبل تر ارده عسل خیلی دوست داشتی و قبلترش فقط نون پنیر  با چای شیرین! و اخیرا هوس خامه عسل می کنی! از میوه ها همچنان لیموشیرین وخیار صدرنشین  جدول تتمایلاتت هستند. این روزها، دایما برای خونمون مشتری میاد و ما هم چند جایی سر زدیم که مورد پسند ن...
13 اسفند 1393

ماهگرد 32

دخترک نازنینم!  دختر کوچولوی نازنین معصوم من! هستی من! تو پاکترین فرشته ی ناب خدایی که به آغوش زمین سپرده شد تا مرا خوشبخت کند. سی و دو ماهگی ات مبارک دوستت دارم، بی حد و شمار!
10 اسفند 1393

بیست ونه ماهگی

دختر گلم روزها یکی یکی وبه سرعت برق وباد سپری می شوند ومن فرصت  نمی کنم از شیرین کاری ها و اخیرا شیرین زبونی هایت بنویسم، با این همه تمام سعی خودم را میکنم که از لحظات با تو بودن بیشترین استفاد را ببرم. البته این ماه دشواری ها و سختی های خاص خودش را داشت : خصوصا 25/9/93 که ناچار شدیم در مطب دکتر جوادی نژاد ، دندان پیش تو را که دو روز قبل شکسته بود بکشیم. عباس هم در این ماه آپاندیسیتش را عمل کرد. خلاصه ماه سختی پشت سر گذاشتیم. اما جذابیت های دلنشین تو: 1-  آقای پدر:"ثمین جان! گوشی من رو از روی اپن بده" ثمین: "دستام کثیفه!!!" من: "بیا مامان دستات رو بشورم!" ثمین:"خوب خیس میشه!!!!" برداشت آزاد : یعنی بابای من خود...
13 دی 1393

ماهگرد بیست و هفتم

دختر عزیزم در هفتمین ماه از دومین سال ِ در کنار تو بودن، بیست و هفتمین ماه شمارِ نفسهای به هم گره خورده مان را جشن می گیریم و به مهر پیوند می زنیم تا مقدمه ای باشد بر بهاری کردن پاییز وزمستانی که پیش روست! با تمام وجود، دوستت دارم. پی نوشت: - به همین مناسبت، پنج شنبه دهم مهر، با مامان جون و خاله و محسن رفتیم اردو(اردوگاه تفریحی میرباقری)!!!!که حسابی هم خوش گذشت.
9 مهر 1393