ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

خانواده: بزرگترین مسئله زندگی

اول دبستان که بودیم، بزرگترین مسئله زندگیمون جمع 8 و 9 بود. این بود که "البته" تشدید داره یا نه. حتی "خانواده" بود که نمی‌دونستیم باید بنویسیمش "خوانواده" یا نه... بزرگتر که شدیم وقتی پای جدول ضرب اومد وسط و یه عالمه تاریخ برای حفظ کردن خراب شد روی سرمون؛ تازه فهمیدیم که چه مسائل کوچیکی اون همه برامون بزرگ بوده. بزرگتر که شدیم همون موقع که حرف کنکور تنمون رو می‌لرزوند باز هم فهمیدیم که چقدر قبلا همه چیز ساده و پیش پا افتاده بوده. چقدر همه چیز بی‌اهمیت بوده و ... حالا این روزها که سالها از زندگی‌مون گذشته، حالا این روزها که زندگی خوب فشارمون داده و مچاله‌مون کرده و رُسمون رو کشیده هنوز هم با مسائلی روبه‌روی...
19 آذر 1392

عذاب وجدان

فرقی نمی کند که همه سعی خودت را بکنی تا اصول روانشناسی و تربیتی کودکت را به بهترین نحو اجرایی کنی. فرقی نمی کند همه کتابهای معروف و سایت های مشهور را زیر و رو کنی تا بهتر یاد بگیری چطور با دختر کوچولویت حرف بزنی. وقتی ترجیح می دهی صادق ِ صادق از فواید دارویی که میخورد یا مضرات نوشابه و شکلات سخن برانی و یا وقتی ساعت ها با او حرف می زنی و به حرفهایش گوش میدهی و برایش چیزی تعریف می کنی و او هم سری می جنباند و به حرفهایت گوش می دهد و ... اطرافیان در تعجب !! (که چه مادر ِ دیوانه ای!، آخه بچه این سنی چه می فهمد؟) وقتی با دیدن دندان های خراب شده بغض می کنی و شب خوابت نمی برد و فردا کلی تحقیق می کنی و با پزشک مشورت می کنی و سعی می کنی خودت را...
18 آذر 1392

تعجب نخواهم کرد!

دیگه در هیچ شرایطی با دیدن یک خانم  که : -          خط دوخت مقنعه اش به جای زیر چانه، از طرف گوشش سر درآورده! -          چادر کشدارش(با اینکه یک کش محکم داره!) کوچه را جارو می کنه و بیشتر  به عنوان دستمال کاربرد داره تا چادر! -          پشت شانه راستش رگه های چسبیده سفید یا رنگی خوراکی  موج می زنه! -          زیپ کیفش بازه و به اندازه بازار شام ، داخلش چیز چپانده و با زنگ خوردن گوشی موبایل بیچاره، و با دو تا دست و چهارتا چشم اضافی هم نمی توان...
25 آبان 1392

تماسهای تلفنی!!

  -          دیروز رفتم سراغ موبایلم و با کمال تعجب لیست تماسهای گرفته شده ام را که چک کردم، لیست زیر را دیدم: 307 (9:43 مورخ 28/8) 2*743*+P **+*7 (10:10     27/8) آقای صبری (21:12      22/8) بورس اصفهان (19:45    22/8) *7774 (9:39             21/8) 4664411(21:36        20/8)   -          حالا از آن تعجب برانگیز تر! لیست پیامک های آقای همسر را که بعد از مدتها (شما بخوا...
25 آبان 1392

من، صبح، عصر!

صبح ها ، با نشستن پشت فرمون  آینه جلو را میدم بالا ، راست ِ راست میشینم و به یک روزِ کاری شیرین فکر می کنم عصرها، با نشستن پشت فرمون، آینه جلو را میدم پایین ، سعی می کنم راستِ راست بشینم و به یک خوابِ دلچسب غبطه می خورم!!   پی نوشت: کس دیگه ای از ماشین استفاده نمیکنه، ولی من هر روز ناچارم آینه جلو را تنظیم کنم!!!!!!! شاید چون... صبحها راستِ راست و سرشار از انرژی ام ولی عصر ها، به زور خودم را راست می گیرم و پشت فرمون ولو میشم!!!!!!
21 آبان 1392

شبا که ما میخوابیم!

این روزها... این شبها.... وقتی روی تشک ترکیه ایِ 000/000/12 ریالی خرید ِ شوهرِ خانواده لم می دهم و به سقف خیره می شوم، عذاب وجدان شدیدی قلقلکم می دهد!!!! تصور کنید: با وجود یک کودک 16 ماهه که شبها دیر می خوابد و پیش از خواب ساعتی طول و عرض تختخواب را جست و خیز کنان طی می کند، و بعد از خواب هم تا صبح، غلت زنان همه زوایای پیدا و پنهان تخت را کشف می کند و تحت سلطه می گیرد؛ بهترین جا برای خوابِ آقای پدر، همان روی زمین و کنار تختخواب دو نفره است!!!!!! حالا هیچ فرقی هم نمی کند که سایز تختخواب دو نفره شما بزرگتر از انواع مشابهش هم باشد!! البته به عرض برسانم که وضعیت من ِ فلک زده هم چندان رضایت بخش نیست و فقط اسمش هست که از وجود ِتشکِ جد...
21 آبان 1392

تبرئه مادرانه!

 تا حالا شده از دیدن انبوه ظرفهای نشسته عذاب وجدان بگیرید؟! یا از اینکه سه چهار ماه حیاط را جارو نزنید؟؟!!   یا از این که نتونستید لباس های همسرتان را اتو کنید، احساس شرمندگی کنید! همه این حسها میتونه درست باشه، وقتی مادر نباشی! ولی وقتی مادری برا همشون یه توجیه داری "بچه دارم دیگه! "
6 آبان 1392

رانندگی با ژانگولر اضافه

از بیرون احتمالا شبیه زن نیمه‌دیوانه‌ای به نظر می‌رسم که پشت فرمان شعر می‌خواند و دست می‌زند و هی با صندلی جلو حرف می‌زند و رانندگی‌اش هم خوب نیست و هی می‌رود زیر صندلی و می‌آید بالا و می‌بیند ماشین کج شده و فرمان را فوری می‌چرخاند و در طول خیابان شونصد بار می‌زند کنار و می‌رود کنار یکی از صندلی‌های آن وری و یک کاری می‌کند و دوباره می‌نشیند. این، بیرون ماجراست.   توی ماشین اگر باشی، شبیه مادر بچه‌ای هستم که  توی کریر روی صندلی جلو بسته شده و آن موقع که ماشین پخش داشت، صدای آهنگ توی ماشین را پر می‌کرد و ما با آن دست و بشکن می‌زدیم و حا...
27 مهر 1392