تعجب نخواهم کرد!
دیگه در هیچ شرایطی با دیدن یک خانم که :
- خط دوخت مقنعه اش به جای زیر چانه، از طرف گوشش سر درآورده!
- چادر کشدارش(با اینکه یک کش محکم داره!) کوچه را جارو می کنه و بیشتر به عنوان دستمال کاربرد داره تا چادر!
- پشت شانه راستش رگه های چسبیده سفید یا رنگی خوراکی موج می زنه!
- زیپ کیفش بازه و به اندازه بازار شام ، داخلش چیز چپانده و با زنگ خوردن گوشی موبایل بیچاره، و با دو تا دست و چهارتا چشم اضافی هم نمی تواند آنرا پیدا کنه!
- سر ِ قرارهاش دیرتر از همه می رسه یا اصلا سعی می کنه قراری با کسی نذاره!
- روی کفشاش مملو از اثرات خاکه و وقت نکرده دستی به سر و روشان بکشه!
- همزمان با یه دست بچه رو زده زیر بغل و با دست دیگه کیف بچه و پتو و ظرف غذا و سوئیچ ماشین و کلید خونه و .......!
- دم ِ درِ خونه یکی یکی محتویات دستش رو جابجا می کنه تا بتونه در رو باز کنه و خوب مسلما در مواردی هم تلفات میده! – توضیحا: افتادن سوئیچ ماشین روی زمین یا دردناکتر از آن، ریختن غذای بچه!-
- از وَجَناتش پیداست که سالها کمبود خواب داره و سخت وانمود می کنه هیچ کم و کسری ای نداره!
- ...!
تعجب نمی کنم.
شاید دلسوزی هم بکنم؛ چون احساس می کنم دارم خودم را توی آینه می بینم!!!!
با یه فسقلی نیم وجبی که داره از سرو کولم بالا میره و دلبری میکنه!!
(قسمت دوم را همیشه اول می بینم!!!!)