شهریوری که گذشت!
عزیز دلم
تابستان سپری شد، پر از فراز و نشیب های تازه و البته با اخبار خوشایند و دردسرهای جدید!
_ نتایج مصاحبه دکتری را اعلام کردند و من قبول شدم.... هرچند ترجیح می دادم این اتفاق نمی افتاد! و من به این بهانه از سختی راهی که پیش رو دارم، شانه خالی می کردم.
_ بابایی مدیریت منابع انسانی قبول شد، ثبت نام کرد و همچنان چون من مردد است و بیشتر از من به رو می آره!!!!
_متاسفانه مادربزرگ ملیکا ناگهان فوت شد و ما مبهوت ماندیم.
_عمه سمیرا عروس شد. و تو شادی های تازه ای رو تجربه میکنی.
_ من همچنان پیگیر استعفایم از ریاست هستم و خوشبختانه دارم موفق میشم.
_دایی در شرف رفتن به سربازیه!
پی نوشت:
_ اولین بار توسط پلیس جریمه شدم!!!!!! موبایل حین رانندگی!
_ به جای پنج شنبه ها، شنبه تعطیل شدیم! و البته من پنج شنبه ها باید برم دانشگاه کلاس دارم.
_ خدا در تصمیمات پر مشغله ای که گرفتیم یاریمون کنه. انتخاب کردن راهی بین آرزو و انتظار خیلی سخته و دل به دریا زدن گاهی خطرناک
بماند که من عاشق خطرم!!!
!!امیدوارم تو هم کمکم کنی.
دوستت دارم.