اولین آب بازی
عزیزی شلام عزیز دلم ، نفس مامان، کوچولوتر که بودی حموم رو خیلی دوست داشتی و تو حموم اصلا نق نمی زدی ولی تازگیا وقتی میریم حموم اصلا از بغل پایین نمی آی و همه اش از ترس گریه می کنی و هی می ترسی و وول میخوری. چون دلیل این ترست رو نمیدونم ، تصمیم گرفتم خودم با شوخی و خنده و حتی گذاشتن ساعتها وقت، تو رو به حموم علاقه مند کنم. برای همین هم جمعه وان خرسی تو بردیم خونه مامان جون تا اونجا ببرمت حموم. وبالاخره.......... برای اولین بار دونفری رفتیم آب بازی.(دقیقا در نه و نیم ماهگیت) ولی تو کلا با وان و آب و جدا شدن از بغل من مشکل داشتی و هی از آب می ترسیدی. منم با خیال راحت تو رو بغل کردم ، ب...