ماجرای عکس بابایی
عزیز جونم
بابا، بابا گفتنت کم بود که دیگه حالا با دستت یه جورایی اشاره می کنی که بیاید طرفم، هنوز نشده از این کارت فیلم بگیرم ولی سعی خودمو می کنم که تواولین فرصت این کارو بکنم.
تازه دیشب خونه مادرجون دائم اصرار داشتی بریم تو اتاق پذیرایی و عکس بابایی رواز دور ببینی و اونو صداکنی.
جالبه خود بابایی حاضر و آماده کنارمون بود ولی توفقط دوست داشتیبری پیش عکسش و اونو صداکنی!!
امان از کارهای عجیب خانوم کوچولوی ما...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی