ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

اولین آب بازی

1392/1/26 12:32
نویسنده : مامان
143 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزی شلام

 

عزیز دلم ، نفس مامان،  کوچولوتر که بودی حموم رو خیلی دوست داشتی و تو حموم اصلا نق نمی زدی ولی تازگیا وقتی میریم حموم اصلا از بغل پایین نمی آی و همه اش از ترس گریه می کنی و هی می ترسی و وول میخوری.

 

چون دلیل این ترست رو نمیدونم ، تصمیم گرفتم خودم با شوخی و خنده و حتی گذاشتن ساعتها وقت، تو رو به حموم علاقه مند کنم.

برای همین هم جمعه وان  خرسی تو بردیم خونه مامان جون تا اونجا ببرمت حموم.

وبالاخره.......... برای اولین بار دونفری رفتیم آب بازی.(دقیقا در نه و نیم ماهگیت)

 

ولی تو کلا با وان و آب و جدا شدن از بغل من مشکل داشتی و هی از آب می ترسیدی.

 

منم با خیال راحت تو رو بغل کردم ، بهت شیر دادم و کم کم  هی کوچولو کوچولو آب  رو بدنت ریختم و شستمت. حتی سرت رو هم وقتی بغلم خوابیده بودی با یه دست شستم.

(فقط بین خودمون باشه، فکر کنم اون دستت که  روش خوابیده بودی رو نشستم.)

خلاصه ...

ماجرایی داشتیم با هم . کلی کاسه آب کردم و هی بهت میگفتم" دست بزن توش، بخند مامان...، وای چه آبی ..... آب بازی کنیم! دست بزن.... ، آبها رو بریزیم رو پا کوچولوت ...."

 

ولی هیچ کدوم افاقه نکرد که نکرد.

آخر سر همنطور که شیر میخوردی تو رو شستم و نهایتا با یه کم گریه و زاری آبکش شدی و رفتی بیرون.

 

منم افسرده شدم حسابی که چرا تو از حموم خوشت نمیاد!!!!!!!

 

*حالا اینجا رو داشته باش:

شب که برات تو فنجونت آب آوردم بخوری، دو تا قورت خوردی و کلی خندیدی! (نگو نقشه کشیده بودی مامان!)

فنجان رو از دست من قاپیدی و با کلی دلخوشی و ولع نمیدونستی کدوم دستت رو بزنی توش....

هی این دستت رو توش می کردی و ذوق میکردی، هی اون یکی دستت رو.!!

 

فکر کنم ترست از آب بازی -  تازه ساعت 9 شب!- ریخته بود.

کلی خندیدی و آب بازی کردی و آستین ها و شلوارت رو هم خیس کردی، تازه هر از گاهی هوس میکردی یه قورتی هم آب بخوری و دوباره با دستات میرفتی تو فنجون.....!!!!

 

وقتی فنجون رو به زور ازت گرفتم  هم گریه کردی و اونو میخاستی، که با کلی ادا و اطفار حواست رو پرت کردم.

 

حالا من رو باش وزهی خیال باطل......

 

یا به قولی:   شتر در خواب بیند پنبه دانه

میخاستم از حموم نترسی، دیگه جرات نمی کنم آبت هم بدم بخوری!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)