ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

ماهگرد سی ویکم

دختر نازنینم سی ویک ماهه شدنت مبارک. هر روز دارم بیشتر وبیشتر به تو وابسته میشم. احساس میکنم واقعا همزبان خوبی دارم. خصوصا وقتی برام چیزی تعریف میکنی. وقتی برام شعر میخونی: مامان جونی دوست دارم! وقتی ادا و اطفار تعجب را باقیافه ات در میاری، یا هر از گاهی که فکر میکنی کارت داریم و «بله؟» میگی.خیلی دوستت دارم و نمیدانم از کدوم کارهات تعریف کنم. وقتی کسی بیاد خونمون میبپری پذیرایی می کنی، بی آنکه ما حتی بخواهیم. هفته قبل مامانجون و پدرجون را با دایی دعوت کردم.زنگ زدی به مامان جون« پس کجایی، بیا خونمون، زود بیا» وقتی میخاستندبرند، پریدی گفتی «حالا نیشینید!!» جدیدا وقتی سرم گرمه بهم میگی: مامان!...
14 بهمن 1393

جالب انگیز30

در حال خیابون گردی با ماشین: _ آقای پدر: خوب،حالا کجا بریم؟ _ ثمین: اول پارک، بعد شهربازي!!! *** در ماشین: _ آقای پدر: من آب هویج میخورم، شما؟ _ ثمین: ذرت!!! من گشنمه ذرت بخورم. بعد از خرید ذرت برای من و ثمین: ثمین: مامان، ذرتت رو بده بخورم. دلم درد نکنه، گشنمه «توضیحا: سیاستت تو حلقم!!!!» **** نیمه شب در تاریکی وقتی که بیخوابی میزنه به سر ثمین: ثمین: مامان آب میخام. بهش آب میدم. ثمین: گشنمه!نون پنیر گردو میخام من: وا...! حالا نصفه شب گردو بشکنم؟ _ خوب نون و پنیر خالی! برایش می آورم،فقط یه لقمه میخوره و شروع به تعریف کردن می کند.میگم وقته خوابه باید بخوابیم. _ دستشویی دارم! میریم و بر میگردیم...
13 بهمن 1393

یک قدم خوشحالی

بعد از جریانات ناراحت کننده دندان ، یک سفر می توانست خلاء های ذهنی ما رو پر کنه.  این شد که زدیم به راه! انشااله با دست پر بر می گردیم.
7 بهمن 1393

خدا جون،شکرت!

هر چه سعی کردم،عنوان بهتری به ذهنم نرسید. واقعا چه چیز بهتر و والاتر از اینکه بعد از یک هفته سخت وطاقت فرسا،بتونی یه نفس راحت بکشی. همه چیز از بیهوشی ثمین شروع شد و... بعد از سه روز باوجود خوردن آنتی بیوتیک و مسکن، همه چیز دست به دست داده بود تا خواب و آرامش و سلامتی رو از دخترکم و ما  دور کنه! از روز سوم شروع دردها از 12 ساعت به6  و بعد حتی به 3 ساعت هم رسید،تا حدی که شربت ایبوپروفن بچه ام  تمام شد!  جدای از اینکه از روز پنجم، لپش ورم کرد و این تورم بدتر وبدتر شد. پزشک معالجش تماسهایم را بی جواب گذاشت، متخصص دندانپزشکی احساس عجز کرد و گفت نمیداند دکترش چه کارهایی انجام داده و باید صبر کنیم  و در صورت بدت...
7 بهمن 1393

میم مثل ترمیم!

3 دندان جلویی ثمین  به همراه دو آسیاب فوقانی ، شنبه 20/10/93 تحت بیهوشی عمومی در کلینیک روزبه  ترمیم شد. لحظات سختی را پشت سر گذاشته ایم . و لحظات سختی پیش رو داریم. التماس دعا
23 دی 1393

بیست ونه ماهگی

دختر گلم روزها یکی یکی وبه سرعت برق وباد سپری می شوند ومن فرصت  نمی کنم از شیرین کاری ها و اخیرا شیرین زبونی هایت بنویسم، با این همه تمام سعی خودم را میکنم که از لحظات با تو بودن بیشترین استفاد را ببرم. البته این ماه دشواری ها و سختی های خاص خودش را داشت : خصوصا 25/9/93 که ناچار شدیم در مطب دکتر جوادی نژاد ، دندان پیش تو را که دو روز قبل شکسته بود بکشیم. عباس هم در این ماه آپاندیسیتش را عمل کرد. خلاصه ماه سختی پشت سر گذاشتیم. اما جذابیت های دلنشین تو: 1-  آقای پدر:"ثمین جان! گوشی من رو از روی اپن بده" ثمین: "دستام کثیفه!!!" من: "بیا مامان دستات رو بشورم!" ثمین:"خوب خیس میشه!!!!" برداشت آزاد : یعنی بابای من خود...
13 دی 1393