ماهگرد سی ویکم
دختر نازنینم سی ویک ماهه شدنت مبارک. هر روز دارم بیشتر وبیشتر به تو وابسته میشم. احساس میکنم واقعا همزبان خوبی دارم. خصوصا وقتی برام چیزی تعریف میکنی. وقتی برام شعر میخونی: مامان جونی دوست دارم! وقتی ادا و اطفار تعجب را باقیافه ات در میاری، یا هر از گاهی که فکر میکنی کارت داریم و «بله؟» میگی.خیلی دوستت دارم و نمیدانم از کدوم کارهات تعریف کنم. وقتی کسی بیاد خونمون میبپری پذیرایی می کنی، بی آنکه ما حتی بخواهیم. هفته قبل مامانجون و پدرجون را با دایی دعوت کردم.زنگ زدی به مامان جون« پس کجایی، بیا خونمون، زود بیا» وقتی میخاستندبرند، پریدی گفتی «حالا نیشینید!!» جدیدا وقتی سرم گرمه بهم میگی: مامان!...
نویسنده :
مامان
20:45