ماهگرد هجدهم
به یقین خدا نیز برق چشمان تو را دید و به یمنش، خویش را تبارک گفت؛ تبسم زیبایت را نظاره کرد و بهار را نقش کشید؛ طراوت ِ احساست را نظاره کرد و عشق را رقم زد و زندگی را قلم. آنگاه مادری را آفرید تا کسی باشد که تو را از او وام بگیرد و به نهایت ِ او دوست بدارد، بی چون و چرا ! و اینک که سالی گذشت ، در نیمه راهِ سالی دیگر، که تو را به امانت گرفته ام، نفس نفس لبخنده های بی بدیلت را مرور می کنم . پرده پرده خاطرات ِ نابت را به تصویر می کشم . برگ برگ یادگارِ با تو بودن را ورق می زنم ... تا همه آنچه به یُمن ِ قدومت ارزانی ام شده را ثانیه به ثانیه ، از بَر کنم و باز همچون همیشه های مادرانه فریاد ِ شوق برآورم که...