ماهگرد پانزدهم
ماهگرد پانزدهم دختر گلم
امروز پانزده ماهه می شی و کم کم داری به سوی خانم تر شدن پیش میری.
این موضوع را وقتی بیشتر حس می کنم که چادر نماز سرت می کنی، یا دلت میخاد جوراب های من رو بپوشی، یا در پوشیدن لباسهات کمک می کنی؛ یا وقتی همراه من و البته محکم تر از من دستمال می کشی تا گردگیری کنی!
- تو همچنان دختر محتاطی هستی و با اینکه می تونی تا 5 دقیقه سرپا بایستی یا 5 قدمی مستقلا راه بری؛ ترجیح میدی که دست من رو بگیری و خوب، این فرایند از صبحِ زود به محض باز کردن چشمات شروع میشه و تا شب موقع خواب، ادامه داره!
(ده شبی بود که اصلا خوب نمی خوابیدی و توی خواب آه و ناله میکردی. دیشب که به پاهات روغن بابونه زدم، احساس کردم کمی بهتر خوابیدی و عذاب وجدان گرفتم که چرا زودتر این کار را نکردم- در این خصوص ها مادر فوق العاده تنبلی ام!- )
- میزان خوابت که از اول، کم بود، اخیرا کمتر هم شده و تقریبا 11 شب تا 6 صبح و نهایتا 9 تا 10 صبح! می خوابی و بقیه روز را پا به پای ما بیداری و مشغول تحرک!!! – بی خود نیست که در شش ماه اخیر، نه تنها وزن نمی گیری؛ وزن هم کم می کنی!- منم در طی روز: 
- یازدهمین دندانت هم در چهارده ماه و ده روزگی سرک کشید.(ردیف پایین، سمت راست، کنار نیش)
- علاوه بر دالی موشه و قایم شدن پشت درِ اتاق وباز و بسته کردن در، برای بازی با من، علاقه ات به تاب بازی کم که نشده هیچ، بیشتر هم شده و حتی بعضی وقتا شب، پیش از خواب شعر تاب تاب عباسی رو می خونی و سرت را تکان میدی! (بالحن خاص خودت: بااااااااااااااااااااااااا باااااااااااااااااااااااااا ...)
- از علاقمندی های جدیدت، سوئیچ ماشینه!!! که شدیدا بهش احساس نیاز می کنی!
- لحن حرف زدنت کمی تغییر کرده و سعی می کنی بلند تر حرف بزنی، خصوصا اگه چیزی بخوای یه جورایی داد می زنی که بِددِ!
- پیشرفتت در ریخت و واریز آب و مایعات از ظرفی به ظرف دیگه کاملا چشمگیر و این موضوع هم از علاقمندی هاست .
- خیلی قشنگ آواز می خونی (بعد از گرفتن دستت جلوی دهنت، که گمانم نقش میکروفن را بازی میکنه!!!)
- همین طور آآااآااااااااااا آاااااااا کنان دستت را روی دهنت می زنی و صداهای جدید تولید میکنی.
- با دستت به دماغمون فشار میاری و میگی"بووو...."، یه جورایی بوق میزنی.
- علاوه بر اینکه محتویات کشوهای اتاق خواب را بررسی و از بین آنها هربار چیز دلخواهی را برای بازی انتخاب می کنی! پوشیدن و امتحان کردن لباسهای جدید را هم خیلی دوست داری،(و بعد از پوشیدن هرچیز تازه ای، نه تنها کلی ذوق میکنی که به بابا یا من چنان نگاه معنی داری هم میکنی که حتما بهت بگیم "وای، چه قشنگه!") البته بعضی وقتا براحتی راضی نمیشی لباس جدیدت را که کثیف کردی، عوض کنم!!!
- تشویق کردن رو هم خیلی خوب یاد گرفتی و هر کار خوبی که میکنی شروع میکنی برای خودت دست زدن ومیگی"آ ...فَ ..." و با نگاه کردن و صدا کردن ما، انتظار داری که ما هم تشویقت کنیم.
- استقلالت به حدی رسیده که توی ماشین ترجیح میدی به جای نشستن تو بغل من، روی صندلی عقب بشینی!!!!
اما خرابکاری های چشمگیر این ماه جنابعالی:
- خراب کردن دزدگیر ماشین، که نمی دونم از زمین خوردن شده یا آب تنی کردن در لیوان آب!
- خراب کردن ورودی فلش MP3 PLAIER بابایی!
- شکستن بادبزن مینیاتوری مامان! (یادگار چین!)
اشاره کنم که خوشبختانه عادت چنگ انداختن و گاز گرفتن را ترک کردی، دو روز هم به جیغ زدن رو آورده بودی، که با بی توجهی ما، ختم به خیر شد؛ ولی همچنان حرف، حرف شماست و خوب فرمانروایی می کنی، حاکم کوچولو!!!!
خیلی دوستت دارم، شاهزاده خانمم!
انشااله ماهگرد هزارو پانصدم ات رو هم جشن بگیری.
