دردســـــــــرِ بزرگ!
این روزها...، که نه ! مدتهاست به رسم مرسوم ِ دید و بازدید، که هفته ای دو بار مهمان ِ خانه ای می شویم در نزدیکی؛کوله بار ِ ثمین پر می شود از جیغ و چنگ و خشم!!!!
مات می ماند و سر در گم! در بازیِ شیرینِ چنگ انداختن و نواختنِ جیغ های گوشخراش و شادی ِ اطرافیان! که این بازی را مهیج ساخته و "نه مادر"، و "نه باباییِ" ما که دو تنه حریف ِ خاندان نخواهیم شد.
کار به توضیح ِ غیرِ مستقیمِ اصول ِ روانشناسی و تربیتی هم میرسد و عاجزانه تمنایِ عکس العملِ خاص نشان ندادن(!)، ولی دریغ....!!! که نرود میخ ِ آهنی در سنگ!
و البته پند آموزی قریب الوقوعِ آنچه نباید از سوی ِ ثمین! به راحتی با شنیدنِ"وای!!! نزنی منو!!!!"، "صورتم رو چنگ نزنی- با خنده و شوخی!- !!!"
و طفلِ معصوم، که تمامِ طول هفته آموزش دیده تا متین و با وقار باشد، از خجالت ِ شیطنت در آمده و با نشاط چنگ می کشد و جیغ می زند!(یا شاید به قولِ خودش، بازی می کند تا دیگران به وجد آیند!)
و ما....، همچنان صبر می کنیم، اگر چه کاسه ی صبرمان لبریز شده و ناگزیــر به تحمل ایم.
پی نوشت:
- دیشب تا نیمه های شب و بعد از آن فکر کردم که چه راههایی پیشِ روست تا این معضل حل شود:
نتیجه: 1) قطعِ رفت یا حداقل کاهشِ آن که با توجه به افزایشِ آمد، قطعا منتفی است!
2) زدن ِ بچه زیرِ بغل در این شرایطِ حاد و راهیِ خانه شدن، که اعصاب را پودر می کند!
3) خود را به کوچه علی چپ زدن و منتظرِ گذرِ زمان شدن،که نهایتا به انفجارِ آنی می انجامد!
4) دل به دریا زدن و جیغ کشیدنِ همزمان بر سرِ اهالی، که از دیدِ روانشناسی نامی جز تخلیه ی روانی ندارد و عواقبِ مطلوبی نخواهد داشت!
5) هیــــــــــــــــچ ... !
- به معضلاتِ فوق، خوردنِ شکلات و پفک و نوشابه و سس(!) را هم اضافه کنید، که با وجودِ مخالفت های علنی و مکررِ شما همچنان به معده ی کودکتان روانه می شوند !!
- مانده ام چطور می خواهم ثمین را به جامعه بسپرم!!!!
- دوستانی که تجربه دارند، لطفا راهنمایی بفرمایند. (مخلصانه منتظرِ مددیم!)