یلــــــــــدا
همان یک دقیقه کافی است تا روزی را از بقیه روزها متمایز کند!
تا یکسال دنبال فرصت باشیم تا شبی دورِ هم جمع شویم،- و البته امسال روزی هم پیش تر، که جمعه است!- کرسی ای بچینیم و آجیلی بخوریم! کشمش های مامان ساز را به نیش بکشیم و خرمالو های رسیده را مزمزه کنیم و حرف بزنیم و حرف بزنیم ...
از یک هفته قبل برنامه ریزی کنیم تا فقط همین یک دقیقه ، یک ثانیه بیشتر کنار ِ هم باشیم. و نهایتا تصمیم بگیریم به بهانه همان یک دقیقه، جمعه را با اهالی خانه خودمان بگذرانیم و شب یلدا را با خانواده شوهرمان! تا همه راضی به استقبال زمستان بروند. (حداقل سی امین روز از سومین فصل سال را !)
یلدا دارد از راه می رسد، حتی اگر برفی نباریده باشد و جای آدم برفی ها پشتِ پنجره خالی باشد! حتی اگر امسال، ته ِ تهِ دلت به این فکر می کنی که به پایان دهه سوم زندگی ات نزدیک شدی! حتی اگر جوجه های نشمرده داشته باشی!
«پیشاپیش یلدا مبارک»
پی نوشت: این روزها عجیب دلم می گیرد، از هوای ابری است یا هوای زندگی، نمی دانم! فقط بوی سی سالگی به مشامم نهیب می زند! دی ماه نزدیک است!!!