بوی ماه مهر!
بوی ماه ِ مهر:
همین که صبح طبق عادتِ شش ماهه یک ساعت زودتر از خواب بلند شوی و شعاعِ آفتاب پشتِ پلکت را نوازش کند، می فهمی که پاییز از راه رسیده. آن وقت برای یک لحظه افسوس می خوری که چرا یک ساعت بیشتر خوابیدن در شب ِ آخر ِتابستان به اندازه ی یک دقیقه بیشتر بودنِ یلدا ، همه را دور ِ هم جمع نمی کند!!
همین که نبضِ شهر ، تندتر از همیشه می زند ، بوی ماهِ مهر را به مشامت می رساند.
آن وقت رنگ به رنگ، دختربچه ها و پسربچه ها را مرور می کنی که دست در دستِ مادر یا پدرشان می روند تا فصلِ تازه ای را شروع کنند.
و فصلِ تو هم شروع می شود، متفاوت تر از مابقی فصول. حداقل پر رنگ تر!
مهم نیست چند سال است که اولِ مهرِ تو به مدرسه رفتن ختم نمی شود ؛ اولِ مهر همیشه بوی ِ خاصِ خاصِ خودش را دارد:
" بوی شلوغی خیابان ها،بوی ِ کار و پشتکار، بویِ خش خشِ برگها ، و یا حتی بوی گس ِ خرمالوها و انارها!"
مهرتان پر از مهر!
- دخترک ِ کوشای ِ ما هم اولِ مهر، سحرخیزتر از همیشه ، کوله پشتی بر پشت و عروسک در دست؛ عزمِ مدرسه کرد. و بعد از کنجکاوی های ِ بسیار که "مامان! مدرسه کجاست؟!!" ، با مامان راهیِ مهدِ نزدیکِ خانه ی مادرجون شد و به دریافتِ همان بادکنک از دست میکی موسِ دمِ درب و شکلات از مربی ، رضایت داد.
آن وقت مجدد به خانه برگشت و سرگرمِ کشیدنِ نقاشی شد، که این روزها سرگرمیِ موردِ علاقه ی اوست.
- به نظر می رسد علاقه ی دخترکِ ما به مدرسه به همین ده دقیقه کفایت نکند و شاید روزهای بعد هم سرهایی زده شود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی