ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

تعطیلات نوروز 93

1393/1/19 11:25
نویسنده : مامان
671 بازدید
اشتراک گذاری

 قدیم که مدرسه می رفتیم، اولین موضوع انشای همه ی کلاسها بعد از تعطیلات نوروز می شد :" تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟"

به رسم مرسوم همان سال ها، این پست تقدیم می شود:

ساعت تحویل ِ سال هشت و نیم ِ شب بود و به نظر من این اولین حسنِ امسال بود. بعد از سال تحویل و تناول سبزی پلو با ماهی شکم پری که از غذاهای مورد علاقه ی توست، تا نیمه های شب اصرار داشتی که برایت دست بزنیم و تو هم برقصی و البته با تمام وجود مایه می گذاشتی!

فردای آن روز بعد از عید دیدنیِ خانه پدر جون و مادر جون، رفتیم خانه مامان جون و تا شب آنجا بودیم و روز ِ دوم هم خانه ی مادر جون. و بساط عیدی دادن و عیدی گرفتن فراهم بود. جالب این بود که تو پول هایی که بهت داده می شد نمی گرفتی یا حتی پس می دادی!!!

سوم فروردین عازم تهران شدیم که مسافرت خیلی خوبی بودی و تو همکاری لازم را با ما کردی. (به جز مسیر برگشت، که خسته و کلافه شده بودی، چون خوابت می آمد و توی ماشین اصلا خوابت نمی برد.)

تهران که بودیم ، کاخ گلستان و برج میلاد از برنامه های روز اول  ما بود و روز دوم را هم پارک جنگلی چیتگر و چند تا مرکز خرید گذراندیم. و به دلایلی (که از رموز خانوادگی خواهد ماند!) ناچار شدیم زودتر از برنامه ریزی برگردیم ولی در کل سفر خوب و خاطره انگیزی بود.

هفته دوم عید هم به استراحت دو نفره ی من و شما و طبخ غذاهای جدید و شیرینی گذشت و البته کمی هم دید و بازدید.

سیزده بدر توی باغ خودمون و با پذیرایی مامان جون و دعوت از خاله مهین سپری شد و بارندگی بی سابقه آن روز را به یادماندنی تر کرد.

این تعطیلات هم با آنکه طولانی تر از تعطیلات های دیگر بود ، ولی به سرعتِ  همان ها سپری شد و فقط خاطراتش به جا ماند. خاطراتی که با حضورِ پر رنگ ِتو این روزهای ِ شروع ِ مجدد ِ کار را برای ِ من سخت تر می کند.

نهایتا من ماندم و کارهایی که قرار بود در این فرصتِ طلایی به ثمر برسد و نرسید! و در صبح 16 فروردین،  زندگی ِ ما به روالِ عادی ِخود برگشت.

این بود انشای من راجع به ....

موفق باشید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الهام(مامان اميرحسين)
20 فروردین 93 0:45
خوشحالم كه بهتون خوش گذشته... هميشه خوش باشيدچ خیلی ممنون. به همچنین شما دوست خوب
الهام(مامان اميرحسين)
20 فروردین 93 0:47
انگار واقعا وبلاگتون دلنوشته خاليه!! اصلا عكسي از دخترك نديدم؟! موفق باشيد و سربلند انشاله در آینده نزدیک . منتظر باشید.
حامده(مامان امیرمحمد)
20 فروردین 93 11:13
عکسی از طلا خانم بذارید امیدوارم که سال خوبی داشته باشید به دیده منت. در اولین فرصت.به همچنین شما دوست خوبم.
مامان بنیتا
26 فروردین 93 13:08
دوست خوبم خوشحالم بهتون خوش گذشته و استراحت خوبی کردینای جان پس ثمین جون هم از تمام محتویات سفره چشیده مثله بنیتا ولی عجیب عاشق سنجد شده بود! خیلی ممنون عزیزم. آره واقعا. تصور کن با چشیدن سرکه چه شکلی شد