دوازده و نیم
این روزها ، تقریبا هر روز کار جدیدی از تو سر میزنه، شیطنت جدید، کنجکاوی های کودکانه، بازیگوشیها، لوس شدن ها، غذا نخوردن ها و از همه جالبتر، کلمات جدید در شرایط خاص......... از گفتن "ریخت" وقتی آب توی لیوان را دور از چشم تو سر کشیدم و دقیقا همون لحظه برگشتنت طرف لیوان و با تعجب به خالی بودن آن نگاه کردن و گفتن: ریخت!؟ (که البته فقط دو بار تکرار شد و دیگه هر چه اصرار می کنم، نمی گی!!!!!) از گفتن"آب" وقتی توی ماشین به شیشه آب معدنی اشاره می کردی و من در حین رانندگی فکر میکردم میخای برات آهنگ بذارم!!!! از گفتن"بدو " رو به من، وقتی من از سر کار برگشتم و تو از توی اتاق من رو توی حیاط دیدی! از گفتن "عمه"، وقتی تو کتاب می خوندی و تا سرت...