مهارتهای یکسالگی
دلبندم
توانایی های تو دارند کم کم بیشتر می شوند و ممکن است از قلم من بیافتند، با این حال، گوشه ای از شیرین کاریهای تو در یکسالگی:
- بلبل کوچولوی مامان و بابایی، و به جز ماما، بابا، دی دی(دایی)، نانای، نه نه ، اِد(پدر به پدرجون)، تا تا، د (دست زدن، تشویق)، ا (الو کردن)، بِ بِ (بچه ها)، ا با(عباس)، م م ، دیددد، بووووو، اوف، تو(کوتو- کبوتر)
- صدای ببعی را در میاری وقتی میگم ببعی میگه ... (البته بدون اینکه ب بگویی) و صدای هاپویی(که بیشتر شبیه خرناس کشیدنه! چون هاپویی دایی را که دیدی در حال خرناس کشیدن بود و غر زدن! )
- بشگن می زنی دودستی (و اخیرا یک دستی) و میرقصی (در حد تیم ملی)- جالبه که با آهنگ های مختلف، متفاوت ریتم و قِر میدی –
- کار با وسایل را هم یادگرفتی (تلفن، برس، ناخن گیر!، موبایل!!! ، مهر نماز- سجده و بوس- ... )
- مهارت خاصی در پایین آمدن از پله آشپزخانه پیدا کردی و تقریبا این کار را دیشب شونصد بار انجام دادی و با خوشحالی به این کارت افتخار می کردی.
- امان از کنجکاوی تو در باز کردن درب ویترین و بررسی محتویات آن! (حتی شبها وقت خواب و در تاریکی!)
- گفتم خواب!!!.... اخیرا موقع خواب، از این سر اتاق به آن سر غلت میزنی و قه قه می خندی و دوباره ...، خلاصه کلی بازیت میگیرد و هر از گاهی که پلک بابایی سنگین میشود، صدایش می کنی و بوسش می کنی و سرت را روی سینه اش میگذاری و باز هی صدایش میکنی تا بغلت کند یا پشتت را بمالد.
- همچنان موقع غذا خوردن ما، تو گل وسط سفره ای و با قاشق به جان بشقاب و محتویات آن میافتی!
- مورچه ها را دوست داری و دقایقی با دنبال کردن آنها با یک انگشت سرگرم میشوی! – دقت شود، دقایقی! چون به محض آنکه بتوانی،آنها را به بهشت واصل می کنی-
- عکس العملت نسبت به صدای موتورسیکلت و درب کوچه عالیه، به من نگاه میکنی و با تعجب، هیجان و خوشحالی ملیح میگی " بابا!". و جالبه که وقتی من سرِ کارم با شنیدن صدای دزدگیر خانه مامان جون میگی"ماما"
- فوت کردن را هم خیلی وقته یاد گرفتی و تا چایی را در فاصله 3 متری می بینی فوت می کنی یا وقتی میخای دستت را توی غذا کنی و میگیم داغه!!
- از سرگرمی هایت بازی با در زودپزه!! و یکی از علایق دیگرت پیک نیکه ، حالا چرا!؟ هنوز کشف نکردیم.
- بعضی وقتا با دست خودت و گاهی هم با من لی لی حوضک می کنی!(در آن شرایط میخام بخورمت)
- خیلی سریعتر از پیش به من ویا بابایی و یا هر چیزی که بتوانی، تکیه می کنی و می ایستی ولی همچنان محتاطانه رفتار می کنی و تا مطمئن نباشی اقدامی نمی کنی!
- بوس دادنت هم که دیگه نگو و نپرس.(تا خودت تمایل نداشته باشی به هیچ وجه پا نمیدی!!)
- چشمهایت را با چشمک زدن نشان میدهی و حدود ده روزی هست که کشفیات جدیدی از قبیل سوراخ بینی و گوش خودت داشتی!! و همچنان با کنجکاوی آنها را وارسی می کنی.
- مهارتت در آب خوردن با لیوان و غذا با قاشق خوردن بطور مستقل ، ستودنی است. (صرف نظر از ریخت و پاشها و کثیف کاری فرش و لباس و لپ و مو و ...!)
- همچنان آب را نمیگی و وقتی تشنه ای با دست شیر آشپزخانه را نشان میدی و لبهاتو باز و بسته می کنی !!(زبان ایما و اشاره ات گویاتر از زبان مادریته!! مادر!!!)