ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

دوازده و نیم

1392/5/2 9:36
نویسنده : مامان
184 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها ، تقریبا هر روز کار جدیدی از تو سر میزنه، شیطنت جدید، کنجکاوی های کودکانه، بازیگوشیها، لوس شدن ها، غذا نخوردن ها و از همه جالبتر، کلمات جدید در شرایط خاص.........

از گفتن "ریخت" وقتی آب توی لیوان را دور از چشم تو سر کشیدم و دقیقا همون لحظه برگشتنت طرف لیوان و با تعجب به خالی بودن آن نگاه کردن و گفتن: ریخت!؟ (که البته فقط دو بار تکرار شد و دیگه هر چه اصرار می کنم، نمی گی!!!!!)

از گفتن"آب" وقتی توی ماشین به شیشه آب معدنی اشاره می کردی و من در حین رانندگی فکر میکردم میخای برات آهنگ بذارم!!!!

از گفتن"بدو " رو به من، وقتی من از سر کار برگشتم و تو از توی اتاق من رو توی حیاط دیدی!

از گفتن "عمه"، وقتی تو کتاب می خوندی و تا سرت گرم بود همه کلماتی که من می گفتم را تکرار میکردی!

از گفتن "محمد پاشو"، وقتی صبح زود که رفتیم خونه مامان جون، داشت دایی  رو صدا میزد تا از خواب پا بشه و تو با چنان جذبه ای  محمد پاشو را تکرار کردی که محمد هم با ذوق و شوق از خواب پاشد!!!! 

و خیلی چیزهای دیگه، که تو برای اولین بار با خونسردی مرور می کنی و بعد بی خیال گفتنش می شوی و ما رو همچنان در خماری میذاری.

 

ناگفته نماند که "عباس" و "بده" به دامنه واژه های پر استفاده ات پیوسته اند. همینطور اینکه ببعی میه "اع" (دقت بفرمایید بدون ب)، کلاغه میگه"قا"، هاپویی میگه "آپ آپ"

اخیرا با انگشت اشاره ات گوش و دماغ و مو و چشم ت را هم به مانشون میدی. و خیلی چیز دیگه که اگر یادم افتاد حتما ثبت میکنم.

پی نوشت:

فقط با گفتن یکبار "عمه"، عمه جون صوری برات یه صندلی قرمز خرید که واقعا دوستش داری و خیلی ریییسانه رویش تکیه میدی.(قربون ژست رو صندلی نشستنت)

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)