مادر تراریخته!
دارم به ثمین شیر میدهم. چسبیدهام روی تخت و برای این که خوابش ببرد تکان نمیخورم. دستم خواب رفته . به ظرف غذای ثمین روی اجاق گاز فکر میکنم، نکنه بسوزه. هنوز غذا نپختم. خانه منفجر است. کامپیوتر روشن. یکی زنگ آیفون را میزند......
چشمهای ثمین باز میشود!! خدای من، میخواهد بلند شود ببیند صدا از کجا می آید!!!!(و .... همه تلاش چند ساعته من - جهت فراهم نمودن شرایط خواب - بر باد فنا می رود)
فکر میکنم کاش میشد از روی خودم کپی بگیرم. مثل همین بزغالههای تراریخته، چند تا از روی خودم تراریزی(!) کنم. یکیام برود غذا را درست کند. یکیام خانه را مرتب کند و لباسهای توی لباسشویی را پهن کند. یکیام برود زیر سوپ را خاموش کند. یکیام همین جا بخوابد و به ثمین شیر بدهد. و یکیام هم بیاید دستم را بیدار کند! یکی ام زود بدود و آیفون را در بیاورد!
چه خوب می شد، یکی ام هم آنقدر بخوابد که همه کم خوابی های سال گذشته اش جبران بشود!!!!!!!!!