ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

جالب انگیز ماه!

1393/7/29 11:40
نویسنده : مامان
210 بازدید
اشتراک گذاری

و اما این ماه:

- ثمین پشتِ در ِ اتاقش قایم شده بود تا با من بازی کنه،دستش رفت لای ِ در اتاقش. فرداش که ازش پرسیدم دستت کجا رفت لای در، میگه : "خونه من!!!"

- برای تولد ملیکا(دختر عموی ثمین)در مردادماه، یک ماشین خریدیم که توی یک نایلون سفیدِ خیلی بزرگ بود؛ و من برای گذاشتن استخر توپ ثمین نگهش داشتم. دیشب تا نایلون رو دیده میگه : "وای! ماشین کجاست؟"

- ثمین خانم با پشه کش یک مگس کشت!!!... با تلفن حرف می زدم که یک مگس دور سرم می چرخید، دیدم ثمین رفت پشه کش رو آورد و با اراده ای قوی در اولین حرکت، اونو ضربه فنی کرد! این اصلا تبلیغ و تشویق رفتار خشونت آمیز نیست، بلکه عکس العملی به هجوم مگسِ سمج ِ کثیف به آشپزخانه است ؛ که البته بازتابِ رفتار قبلی ما در این شرایط بوده !!!!93/07/28

- اندر احوالات استراحت: حسابی سرما خورده بودم ، ساعت 10 و نیم بود که رفتم تو اتاق خواب و روی تخت دراز کشیدم، ثمین اومده میگه: "بیا هال بخواب!!" براش توضیح دادم که حالم خوب نیست ؛ باید استراحت کنم، رفته و یک دقیقه بعداومده میگه: "بیا، آب بخور"!"دماغ ت خوب بشه!!!" گفتم: مامان تشنه نیستم ، مجددا رفته و خرما به دست: "بیا ، خرما بخور!" گفتم: نمیخوام مامان! میگه: "خوب پوست بگیرمن بخورم"!!!!!!!

- از خونه مادر جون برگشتیم، می بینم از صندلیش رفته بالا دستهاشو میشوره ، البته اگه احیانا لیوانی ، ظرفی ،... باشه مشغول شستن اونا هم میشه! از صندلیش که پایین میاد ، یاد چیزی می افته. یک قدم صندلی اش رو میبره جلو ، یه قدم خودش؛ چند قدم اینطور میره و وقتی می بینه دارم نگاهش می کنم، میگه:"مامان بیا... کمک" میگم"چیکار کنم؟" با دست زیر بغلاشو نشون میده که بگیرم!!! (این موضوع بر میگرده به جراحی زانوی مادر جون و استفاده ایشان از walker)

پسندها (2)

نظرات (3)

مدل های بافتنی
3 آبان 93 15:57
انواع مدل های بافتنی . مدل های بچه گانه به همراه آموزش بافت
مامان گل ناز
18 آبان 93 14:19
عزیزززززم با این شیرین کاری هات مرسی خاله جونم.
مونا
9 آذر 93 15:01
سلام .نوشته هاتون رو از اول خوندم تا اخر خیلی جالب و زیبا و اته دل بودن .من الان 6 ماه و نیم که باردارم بچه اولمه ،پسره . خیلی دوستش دارم وقتی که تکون میخوره ناخداگاه لبخند میزنم.براتون و دخترنازتون ارزوی سلامتی و بهترینهارو دارم خیلی لطف داری عزیزم، پس حامل معجزه اید، خوشحال شدم. من هم همینطور دوست گلم.انشاله گل پسرتون به سلامتی به دامانتون قدم بذاره.