پايان يک انس دوساله
اين روزها که ثمين دارد به دوسالگيش نزديک مي شود احساس مي کنم شوق خودم به شير دادنش بيشتر از شوق او به خوردن است. فکر مي کنم آخرين دفعاتي است که مي توانم اين قدر صميمانه به خودم بچسبانمش و در چشمهايش خيره شوم و لذت ببرم و.....
قبل تر ها شايد خصوصا در خستگي نيمه شبها، فکر ميکردم روزي مي شود که ديگر شب تا صبح را بدون خشم شب راحت بخوابم ولي حالا.....
... اصلا دلم نمي آيد که از شير بگيرمش. هميشه در ذهنم اين تلنگر مي خورد که اين خلاء و فاصله را، چه چيز ديگري مي تواند پر کند، بهترين احساس يک مادر را !! با ديدن لذت و آرامشي که در چشمان طفل معصومش هست !
با اينکه قرار گذاشتم که کم کم از سرش بيندازم اما بعضي وقتها خودم را گول ميزنم. که هنوز چند ماه مانده .....اوووه فرصت هست براي قطع تعلق.
ولي خودم هنوز متعلقم و بيشتر معلق ...... خيليييييييييييي!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی