تفهیم!!!
- چند ماه قبل(حدود یکسالگی)، توی خیابان بودیم که ثمین یک دختر بچه دید که داشت بستنی قیفی می خورد؛ شروع کرد به من صدا زدن و به او اشاره کردن که من هم بستنی میخوام! چون سرما خورده بود به رو نیاوردم و گفتم "چیه مامان؟! نی نی را دیدی؟"
شروع کرد با دستش ادای بستنی خوردن را درآوردن و به من فهماندن که نه بابا بستنی میخواهم!!!!
- هفته پیش (هفده ماهگی)، رفته بودیم هایپراستار، ثمین توی سبد خرید نشسته بود که دیدم صدایم می کنه و هی انگشتش را توی دهنش می کند و میخواد به من چیزی بفهماند. کمی که دقت کردم دیدم کیمیا جون(دختر دوست بابایی) داره با نی شیر کاکائو میخوره!!!
پی نوشت:
بعدها که ثمین بزرگتر شد، بهش پیشنهاد می کنم پانتومیم کار کنه، مهارتِ ذاتیِ خاصی در این زمینه داره!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی