ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

به لطف تو ، به خاطر خودم!

1392/7/17 14:09
نویسنده : مامان
156 بازدید
اشتراک گذاری

نمونه بودن و نمونه شدن، در هر جایی...

تنها دغدغه ای که نداشته ام ولی!...

وقتی دانش آموز نمونه همه مقاطع تحصیلی باشی،وقتی قطعه ادبیت در شهر جایزه بگیرد، وقتی هر ترم در دانشگاه رتبه  کسب کنی، وقتی در المپیاد حسابداری مقام بیاوری، وقتی بدون کنکور وارد مقطع کارشناسی ارشد بشوی، وقتی در جشنواره های شعر شهر و کشور- بارها - رتبه بیاوری، وقتی در کلاس زبان حرف اول را بزنی، وقتی در وبلاگ نویسی کارکنان اول شوی، وقتی در اکثر چیزها نمونه باشی یا سعی کنی که نمونه بشوی ....

ناخود آگاه باید بتوانی مادر نمونه هم باشی.

درگیری ای که من هر روز صبح با رفتن سر کار با خودم دارم: "بهتر نیست بمونم خونه؟؟؟؟!!!؟"

و حالا به این نتیجه رسیده ام :«از کجا معلوم، شاید دخترم که بزرگ شد اگر سرِ کارنمی رفتم مرا به خاطر در خانه ماندن و اجتماعی نبودن سرزنش کند!- هر چند ممکن است در این شرایط هم تحسینم نکند!-»

سخت نیست، ساده است؛ ولی گفتنش ساده تر!

به لطف آمدنت جلسات هفتگی انجمن ادبی را بی خیال شدم ، طبع شعرم خشکید!؛ انجمن خوشنویسان را قلم گرفتم؛ کلاس موسیقی ام در نطفه خاموش شد ؛ آخرین ترم مکالمه زبانم و گرفتن تافل و آزمون دکترا به بعدترها موکول گردید(ویا شاید هیچوقت)؛ و با تدریس در دانشگاه خداحافظی کردم!!!*

به خاطر خودم، تمام وقت های آزاد خودم را بوسیدم و کنار گذاشتم تا عذاب وجدان مادرانگی ام کمتر شود، تا بیشتر وقتهایِ غیر از شغل اصلیم را با تو سپری کنم، تا ثانیه های بزرگتر شدنت را بهتر بشمارم، تا اولین کسی باشم که اولین حروفی که به زبان میاوری بشنوم و اولین قدمی که بر میداری، تشویقت کنم!

سخت است!

مادر بودن را می گویم، وقتی که شاغل هم باشی!

وقتی بخواهی مادر نمونه هم باشی!

و من نمی دانم این بار می توانم یا نه! ولی تمام سعی ام را می کنم و حالا خوب می دانم برای اینکه یک مادر نمونه باشی باید بتوانی مادری کنی، نه خانه داری!!!

 

پی نوشت:

-          هر روز صبح که تو را اول به خدا وبعد به مادرم می سپارم ، بغض می کنم و فکر...

-          بعضی وقتها از صمیم قلب آرزو می کنم کاش خانه دار بودم، کاش تعلقم به شغل هم به اندازه سایرتعلقاتم بود، ولی ... چرخ زندگی را چه کنیم!!

* بزرگتر که شدی، بعید نیست در زمان تو همه دکترا داشته باشند!!! ولی ... من اولین دانشجوی دختر کارشناسی ارشد حسابداری شهربودم که حتی در دوران دانشجویی ام برای تدریس در سه دانشگاه از من دعوت شد!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان بنیتا
21 مهر 92 3:21
عزیزم مطمئن باش در آینده ثمین جون به داشتن همچین مادر نمونه ای افتخار می کنه...ایشالا چندوقت دیگه که گل دخترت از آب و گل دراومد به همه علایقتون دوباره ادامه می دین مامان مهربون و فداکار


واقعا ممنون از دلداریتون.