چه زیباست مادری!
چه لذت بخش!
وچه زیباست"مادر بودن"
وقتی هر شب، نفست را به عمق تنفس طفل معصومت گره می زنی تا نبض ثانیه ها حسودی کند.
وقتی هر صبح پیش از طلوع ، طلوع می کنی تا چشمهای نیمه باز کودکت غروبی نداشته باشد.
وقتی نیمه های روز، دلت بهانه می گیرد....، دلتنگ می شوی، بغض می کنی، عکس می بینی، آهی می کشی و نگاهی به ساعت...، و لبخند می زنی.
وقتی هر ظهر تا خانه پر می کشی، تا پرنده کوچک نازنینت را به بر بکشی.
وقتی دخترت پر می گشاید تا در آغوشت جا بگیرد و نمی داند ببوسد یا ببویدت، و با زبان کودکی اش، به بهانه بوسه لپت را می مکد.
وقتی حس می کنی سینه هایت مملو از شیر ایست که گوارای وجود کودکت خواهد شد.
وقتی طعم شیرین گاز های کودکت را با تمام وجود، زیر پوسته های مادرانگی تجربه می کنی.
وقتی کنار اجاق گاز وقت پختن حریره ، به فکر فرو می روی وچهره اش را تجسم می کنی و ...ناگهان ته می گیرد...
وقتی سوپش دارد گرم می شود و تو سرگرم بازی و شیطنت و سرگرمی شدنش ... و یکباره می فهمی باید باز هم ظرف سوخته بشویی...
وقتی لباسهایش را پیش از شستسو بو می کنی و لکه های ماست و غذای روی آن را می شمری و با هر لکه، هر لحظه از غذا خوردنش را مرور می کنی.
وقتی کنار تازه مادرها، از تجربیات ریز ودرشت و مادرانه های ده ماهگیت خاطره می گویی.
وقتی لبخند کودکت را حس می کنی و صدای صدا زدنت را از لبان معصومش، لمس.
وقتی تمام خستگی ات با نگاهی کوتاه به چشمان گره خورده اش، رنگ می بازد
وقتی ...
وقتی با تمام وجود، همه عزمت را جزم می کنی که مثل یک مادرباشی،
...
وقتی مادری!