یک ربع به ده!!!!!
فسقلی مامان
این روزها بزرگتر شده ای ، بزرگتر که نه.... خانومتر!، با ادا و اطفارهای تازه تر:
- مثلا اینکه تا چیزی را بخواهی و با آروم آروم غر زدن بهت ندهیم؛ شروع میکنی الکی گریه کردن!!!!!
(آخخخخخ که دیگه عکس و فیلم هم نمیتوانم از تو بگیرم، چون همه اش به موبایلم اشاره می کنی و میخواهی اونو بهت بدهم و ... گریه الکی و غر و لند و...، من هم تسلیم!)- این یکی رو تو فیلم های ده ماهگیت بوضوح ثبت و ضبط کردم تا سند مکتوب باشد!!
- مثلا دیگر اینکه از افاضات حضرت پدر و به لطف آموزه های اساسی ایشان! جنابعالی یاد گرفتی جییییییییغ بزنی و دااااااااااد بکشی که متاسفانه تا این لحظه موفق به ثبتش نشدم.( اشاره کنم که این حالت با دیدن آقای پدر موقع ذوق کردن بزای شما ، حسابی تشدید می شود!)
- تشخیص ماشین لباسشویی و گل گّل (پنکه سقفی خونه پدر جون ) و سشوار و جارو برقی (آووممممم) و بخاری(یا به قول شما: اوفففففف) و ... هم از علایم یادگیری سریع الوقوع شماست.
- عزیز دلم؛ تو عاشق فاخته هایی شدی که معمولا در حیاط ما و روی پشت بام همسایه ها پرسه می زنند؛ با دیدن آنها کلی کوتتتتو و کیییی کییش می کنی و به هر نحوی اعلام میکنی که بغلت کنیم و بروی پشت در ورودی تا پرواز آنها رو ببینی.
- همچنین عاشق بیرون رفتن(دّ دّ دّ) – از هر نوعی چه با ماشین ، چه با کالسکه ، چه بغل... – هستی و وقتی در هال باز میشود گل از گلت وا می شود.(حتی اگر سر لباس پوشیدن برای بیرون رفتن، نق نق کرده باشی!)
در ادامه:
قربون همه ادا ، اطفارات برم مامان جونییییییییییییییی.