هزار راه نرفته
حاملگی جان میدهد برای نق زدن، غرغر کردن، نالیدن از درد گرفتگی عضلات و آه و واویلا موقع بلند شدن از تخت و اشک تمساح ریختن برای ترکهای روی پوست.
حاملگی جان میدهد برای لم دادن روی مبل و آب خواستن و سپردن شستشوی حمام به همسر و سفارش کباب از بیرون و بهانه آوردن برای استاد و رئیس و آژانس گرفتن به جای مترو.
حاملگی جان میدهد برای لوس شدن برای همسر و مادر و تقاضای آلبالوپلو از مادرهمسر و «وای، چقدر دلم چاقالهبادوم میخواد» و مورد تعارف گل هندوانه واقع شدن و «اول شما بفرمایید» در همه جا.
حاملگی جان میدهد برای خوابیدن و خوابیدن و خوابیدن و باز هم خوابیدن و دست آخر غر زدن که «آدم یه خواب راحت هم نداره تو حاملگی!»
حاملگی جان میدهد برای خرید کردن به خرج جیب مامان و بابا برای سیسمونی و قربان صدقه لباسهای کوچک رفتن و ذوق کردن برای پاپوشهای 10 سانتی و چیدن اتاق به سلیقه شخصی.
همه اینها ولی به شرطی است که... حاملگی، حاملگی اول باشد- و یا تو بتوانی به خوبی از آن بهره ببری- !
پانویس: این روزها، گاهی فکر میکنم چه فرصتهای خوبی را در زندگیام از دست دادهام!!
با تشکر از روزهای مادرانه
بعد نویس: پرنسس مامان
تا سه چهار ماه دیگر صاحب بچه عمو میشوی و تا هفت هشت ماه آینده، صاحب بچه دایی.
از پا قدم تو دختر گل، اخیرا تبصره های قانون بقا در خاندان تشدید شده.