ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

لبخند 33

1394/1/7 20:06
نویسنده : مامان
546 بازدید
اشتراک گذاری

_ توی تختخواب دراز کشیدم، اومده لپم رو میکشه میگه: « مامان تپل شدی ها» میگم راست میگی؟ میگه : اینجات تپل شده!!!

****

_ میخایم بریم خونه مامان جون. میگم با ماشین بریم؟ میگه : نه خالی بریم، خوبه!!!!

****

_ صدای زتگ خونه مامان جون که میاد، میپره گل سراش رو جمع میکنه ، میگه: مامان اینا رو جمع کنید، حالا علی میاد، میخوادها!!! 

****

_ به قول ثمین، خالی _ پیاده _ داشتیم می رفتیم خونه پدرجون. میگه: منو بغل کنید، خسته شدم. گفتم: خوب منم خسته میشم! میگه: حالا منو بغل کنید، رسیدیم خونه مامان جون بشینید،باشه؟!

****

_ به مامان جون نگاه معنی داری می کنه و میگه: باید برید اصلاحا!!! 

****

_ خطاب به مامان جون: آدامس دارید مامان جون؟ _ نه ، تموم شده.

خطاب به من، مستاصل و ناامید: حالا من چیکار کنم، آدامس میخوام!

****

_ رفته طبقه دوم، اتاق دایی محمد. میخادبیاد پایین. دایی منو لغل کنید، خدا نکرده میافتم!!!!!

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان بنیتا
17 فروردین 94 11:37
ای جااان با این حرف زدنش عسلییییی