سال نو همه مبارک سال نو دختر کوچولوی منم ! نمیدونم از کجا شروع کنم، از چهارشنبه سوری که با میلاد و محسن (پسر خاله های دخملی) و محمدحسین (پسردایی) رفتیم تو باغ خودمون، یا سال تحویل سر سفره که امسال، با وجود تو دختر کوچولوی نازنازی شیطون، یه رنگ و بوی دگه داشت، یا از مهمونی رفتن و عیدی گرفتن و مهمونی دادن ما و خلاصه مراسم دوازده بدر با پدرجونو مادرجون ، عمو و عمه هات و ... تو باغ (به صرف نهار و عصرونه و ...)و سیزده بدر تو باغ پدرجون با خاله و دایی و ... دخترم! خیلی دیر اومدم، نه اینکه تنبل باشم، اینقدر سرگرم شده بودم که اصلا نفهمیدم زمان چطوری گذشت و یهو شد ١٤ فروردین. ولی خوب این چند روزه سعی میکنم برات از&nb...