ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

نمی خواهم بمیرم...

از مرگ می هراسم خوب که فکر می کنم می بینم دلیلی برای دل نبستن به دنیا نیست، قبل تر ها نه که به مرگ فکر می کردم، آنرا می شناختم، خوب! ولی هیچ دلیلی برای نگرانی نداشتم! آزاد بودم و شاید رها – حداقل زبانی هم که شده، چیزی برای جا نهادن نداشتم! – حتی به همسری سپرده بودم بعد از من چگونه ازدواج کند(!)، سریع و بی وقفه و... اشک نریزد و ... سیاه نپوشد و.... گاهی، فقط گاهی اگر توانست فاتحه ای بفرستد! و دیروز... ، به مراسمِ ختمِ پدرِ همکارم که رفتم، فکر کردم، نهیب خوردم، من هیچ آمادگی ای ندارم، به دنیا دل نسپرده ام (سعی می کنم نسپرم)! ولی امانتی دارم که نمی توانم به دستِ هیچکس بسپرم!!!   پاره ای از من در جایی دیگر قدم می زند،...
24 اسفند 1392

این زمستان

زمستان را دوست دارم.  به خاطرِ برفِ سردی که از پشت شیشه می بینم و چایِ داغی که با لذت می نوشم. به خاطر آدم برفی ای که برای دماغش دنبالِ هویج می گردم و تیوپی که به هوایِ سُر خوردن، بارها به زور از تپه بالا می بریم . به خاطر بخارِ گرمی که از دهن بیرون میزنه! به خاطرِ شبهای بلندی که ساعت، خودش را به بی خیالی زده! به خاطر ِ کرسیِ خونه مامان بزرگ و کشمش هایی که برای شب چله آویزان کرده و توی سینی روی کرسی می چینه! و خرمالو هایی که به آدم چشمک می زنند. به خاطرِ اینکه آخرِ آخرش بوی ِ بهار می آید. جدایِ از اینکه دلم برای روزهای بلند تنگ میشود. جدای از اینکه انواع ِ سرماخوردگی را تجربه می کنم حتی با شلغم هایی که همیشه برای خوردن آماده اند! جد...
24 اسفند 1392

آخرین های سال!

آخرین شنبه ی آخرین هفته در آخرین ماهِ سال که باشد، کمی به فکر فرو می روی. شاید هم زیاد! لحظه ها چقدر برای سپری شدن شتاب دارند و تو... ساکت و آرام منتظرِ فردا و فرداهایی، بی اینکه تک تکِ ثانیه های فعلی ات را جشن بگیری. آنقدر درگیرِ از راه رسیدنِ سالِ نو می شوی که اسفند را در هیاهویِ خانه تکانی و خرید ِ لباس، گم می کنی و تا به خودت می آیی می بینی که دیگر دارد نفس های آخرش را می کشد.   گاهی فراموش می کنی قشنگی اسفند کمتر از فروردین نیست؛ شاید هم همیشه! وقتی پرده ها از پشت ِ پنجره ها پایین می آیند تا قدری در آب استراحت کنند. وقتی موج زدن ِ ملحفه های شسته شده وپهن شده در هوا ، پاکی را به یادت می آورند. وقتی از کوچه که رد می شوی...
24 اسفند 1392